گاهی دلت میخواد
همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری
یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی:
نه،هیـــــــــــــــــــــــــــچی
به دلتنگی هایمـــ دست نزن...
می شکند بغضــمـــــ یک وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی در سیلابـــــ اشکهایی که...
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی...!
نگران شبهایم نباش تنها نیستم ...
بالشم
اشکهایم
قرصهایم
پاکت سیگارم
و لرزش دستانم همه هستن .....
تنها نیستم ..!!!!!!
بعضــی اشــکهــــا هستند
بــــی دلیل
بـــی بهانـــه
یـــک دفعـــه عــجیب ،
آدم را آرام مـیکنند . .
نرسیده به بعضی خاطره ها ...
باید بنویسند :آهسته به یاد بیاورید ...
خطر ِ ریزش ِ اشک ...
اﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ...
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ،ﺣﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻢ ...
ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﻡ ...
ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﻣﺎﺳﯿﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﻣﺎ ...
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ...
ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺣﺎﻻ ﺗـــــــﻮ ﺑﺮﺍﯾﻤــــــ ﺑﮕﻮ
اشکها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند
که می افتندفقط به خاطر اینکه
پیدا نمیکنندکسی را که معنای آنها را بفهمد!!!
شنیدی که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که میخنده هزار تا ؟
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش خندیده اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده...
سخنی از دوست عزیز ب من
چند وقت پیش از یاسی پرسیدم:
من معمولا میخندم یا افسرده م؟؟؟
یه لبخنده ژکوند تحویل داده میگه:
ســـــــــــــــــــگـــــــــــــــ خـــــــــــــنــــــــــدان
نمیدونم...