انقدر که هِی به هر چی می خواستم نرسیدم،
اصلا نمیدونم رسیدن چه شکلی هست!!!
یعنی میترسم یه روز برسم...
نفهمم که رسیدم...
همینجوری سوتزنان رد بشم...
بــس کن ســاعت...
دیگر خــسته شدم...
آره مـن کـــم آوردم...خودم میـدونم که نیــست...
آنقـدر باصـدایت نبودنـش را بـه رخــم نکش...
خدایـــا...
دلـم به وســعت بــزرگـــــی اتــ گـرفته ،
ای خــوب من،
دستــم را بگیر،
که زمیـن با همـه ی بزرگیــش برایـم تــنــگ است!
یه حــرف نا خواسته،
یه رفــتار بی منظور،
اما تلــخ...
میتونه یه روز خــــوب رو به بغـــض بنشونه...
حواستون به رفتارای ســادتــون باشه...
حواستون به حرفای ظــاهــرا بی اهمـیتــتون باشه..
بعضی ها دلشــون نازکه...
زود تــرکـــ برمیداره...
حواســتون باشه!
میگـن وقتـی یـه نفـر هـست کـه بهـش فـکر کـنی،
خیلـی چـیزا هـس کـه دیگـه بهشـون فـکر نمیـکنی!
راســته؟
میخــواهم راحـت باشـم ...
بـی جسـارت و بـی خجـالت ...
در جـواب چـه خـبرها ؟
چشـمانم را ببنـدم و بگـویم :
.
.
.
.
.
.
"نــــاخــوشـــی"
دلـم میـخواهد...
تـــــــــو باشـی...
.
.
.
.
.
خیـابـان هـم باشـد...
.
.
.
بــاران هـم ببـارد...
.
.
.
.
.
.
.
مـنم نمـیام مـیرم خونــمون سـرمـا نخـورم!!!