چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام
چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

آنقدر لبریزم....


آنقدر از حرف لبریزم،

که فقط سکوت خالیم میکند

این روز ها


این روزها زیادی ساکت شده ام،

نمیدانم چرا حرفهایم،

به جای گلو،

از چشم هایم بیرون می آیند

سکوت


سکوت گاهی،

حقیقت بی رحمانه ی دردیست

که نه فریاد آرامش میکند،

نه گریستن

نه اعتراض

و نه گذشتن!

مـــــــــــــــــــن

من عاشق تنهایی و سکوت و پیانو ام!
من روز ها تا ظهر میخوابم،
و هر شب رو تا صبح بیدارم!
من خیلی وقتها ساکت و سردم !
من وقتی که میرم تو خودم،
شاید تا پاییز سال بعد هم برنگردم !!
من معلوم نیستم!

دلم یک غریبه میخواهد


دلم یک غریبه میخواهد،
بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هی حرف بزنم و بزنم
تا کمی کم شود این همه بار...
بعد بلند شود و برود...نه نصیحتی،نه نظری
انگار نه انگار...

گاهی دلت میخواد...

گاهی دلت میخواد

همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری

یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی:

نه،هیـــــــــــــــــــــــــــچی