چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام
چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

امیــد


به امیــد روزی که قصــه ی زندگیـمون،

با یکـی بود هـنوزم هسـت،

آغـــــــاز،

و بـا قـصه مـا بـه سـر رسـید،

حتـی کـلاغـه هـم بـه عشـــقش رسـید،

پــایـان یابــد...

مـــــــن


ﻣــﻦ ﻧﺎ ﺍﻣﯿــﺪ ﻧﯿــﺴﺘﻢ

ﻓﻘــﻂ ﺑﻪ ﭼﯿــﺰﯼ ﻫــﻢ ﺍﻣﯿــﺪﻭﺍﺭ ﻧﯿــﺴﺘﻢ

همیــــــــــــــــن

داری پیر میشی


زمانی که خاطره هایت

بیشتر از امیدهایت میشه،

داری پیر میشی...

دقت کردین؟؟


دقت کردین هروخ تو زندگیمون یه روزنه امید پیدا میشه،
سریع یه پطروس فداکار پیدا میشه که انگشتشو میکنه تو اون روزنه؟!

خدا!


وقتی نا امید میشم،

خدا با تمام عظمتش ناراحت میشه...

و عاشقونه انتظار میکشه که به رحمتش امیدوار شم!

یادت باشه


یادت باشه،

گذشـــــــته رو اگه به دوش بکشی کمــــــــــرت خم میشه

ولی اگه بذاریشون زیـر پات،

قدت بلـــــــــــند میشه...


نه تو میمانی و نه اندوه

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

سهراب