مطمعنم پیرزن بداخلاقی میشم، پیرزنی که حوصله نوه هاشو نداره! پیرزنی که همش میخواد تنها باشه پیرزنی که تو کنج یه اتاق تاریک رو تخت دراز میکشه،
و خیره میشه به سقف
و ساعت ها بدون پلک زدن به خاطرات خوش یکی دو سال دوران جوونیش فکر میکنه!