چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام
چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

پیانو

من خودم پیانو خیلی دوس دارم

درسته زیاد تمرین نمیکنم و پدر همه رو درمیارم تا یه آهنگ بزنم ولی دوس دارم دیگه

چند  تا عکس میخوام بذارم

.

.

.

.

.

.

.

.

.


ادامه مطلب ...

اصول2 گانه

اصولا امتحانا2دسته هستن...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یا انقدر سخته که بیخیال میشیم نمیخونیم
یا انقد آسونه که بلدیم، بازم نمیخونیم !!!

در هر صورت نمیخونیم

رو در وایسی رو بذا کنار

بعضی ﻭﻗﺘﺎ ﻻﺯﻣﻪ ﮐﻪ ﺗﮑﻠﻴﻔﺘﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻲ ،
ﺭﻭﺩﺭﻭﺍﻳﺴﻲ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺬﺍﺭﻱ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺜﻪ ﻳﻪ ﮐﻮﻩ ﻗﻮﻱ ﺑﺎﺷﻲ ،
ﻗﺎﻃﻊ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﻱ اینترنت ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺸﻲ ﻭ ﺑﺮﻱ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ !!!!!!!!!!!!!!!


خداییا

خرحمالی

نمونه ای از اولین و آخرین خرحمالی عظیم جهان

بوسیله من برای آبجی بزرگ

عکس رو زوم بفرمایید خط های افقی(یا عمودی)که به فاصله دومیلی متری کشیده شده رو میبینید

ینی خواهر ماه تر از من؟!نیست والا


فکرشو کنید من از عربی خوندن زدم و اینو کشیدم

خدایی سخن بود ولی باز بهتر از عربی خوندن بود

راستی امتحانشم آسون بود

فعلا نیم نمره غلط دارم



your book!!

خواهشا یکی اینو به خودم بگه:))
البته فیس بوک نیس...دنبالم کن جایگزین شده:))






پیشنهاد!!


هی دوست عزیز،با تو ام ها!!!!

میدونم خیلی دلت واسه فیزیک2تنگ شده...

ببین من میخوام رفاقت رو در حقت تموم کنم

من بت اجازه میدم بیای و بجا من فردا امتحان بدی!!

نه ....نه... بخدا نیازی به تشکر نیس...

تو خوشال باشی من صد برابر خوشال ترم...

فقط جون مادرت بیا جا من امتحان بده!!

فداااات




-------

ببین کارمون به کجا کشیده!!!


یادش بخیر...

سلام

با یکم تاخیر:

یادش بخیر...همه خاطره ها خوش بود....

یادش بخیر...چند سال است نیست....

یادش بخیر...هرهفته حداقل یه بار شب ها همگی باهاش حرف میزدیم...

یادش بخیر...خیلی خوب بود،اون ناز میکشید و منم پررو خودمو لوس میکردم...

یادش بخیر...کم میدیدمش،هرهفته جمعه...ولی هرشب زمزمه ش تو خونه شنیده میشد...

یادش بخیر...عکس منو یاسیو زده بود بالای تختش و هرشب بمون نگاه میکرد و بامون حرف میزد...

یادش بخیر...با اینکه با سختی حرف میزد و خودشو اذیت میکرد ولی تا ما رو میدید یه لبخندی میزد و بغلمون میکرد انگار خوشبخت ترین فرد روی زمینه....

یادش بخیر....من خودم خیلی اذیتش میکردم و خودمم میدونستم....ولی خیلیم دوسش داشتم....

یادش بخیر....روز آخر خیلی بهتر از همیشه به نظر می رسید....

یادش بخیر....روز آخر،حس میکردم یه اتفاقی قراره بیوفته،اما فکر میکردم اینه که امتحان فرداش رو گند میزنم...

یادش بخیر....فرداش با اینکه رفتم سرجلسه امتحان،ولی دوس داشتم،سر قبرش بودم و آخرین خدافظیو میکردم....

یادش بخیر...روزای بعدش اصن ناراحت نبودم....چون مثه بابام فکر میکردم،که الان هرجا باشه راحته...دیگه عذاب نمیکشه....ولی جای یکی خالی بود...

یادش بخیر....یه شب که رو تختم بودم،کلی گریه کردمو ازش خواستم بیاد تو خوابم...دمش گرم،اومد...ولی یه جوری اومد که دیگه ازش نخوام بیاد....خواب عجیبی بود...خودم بعدش ناراحت شدم...احساس میکردم مجبورش کردم یه جای خوب و دنج رو ول کنه و بیاد که من ببینمش ....

یادش بخیر...هروقت یادش میوفتم،چشمای مظلومش و لبخند مهربونش تو ذهنم میاد...ولی حیف که هرروز تصویرش کمرنگ تر میشه...ولی تصویرشم نباشه،یادش هست....خاطراتش هست...

یادش بخیر....سال اول رفتنش،هرکاریو انجام میدادم،به خودم میگفتم:اولین باره که فلان کارو انجام میدی و اون نیس...

هیشکی جاشو نمیگیره....

روحش شاد...


مامان بزرگم،6دی ماه هرسال رو به اسمش ثبت کرد و رفت....


یادم آید

یادم آید روز دیرین...

خوب و شیرین...

اول ترم...وقت بسیار... درس اندک ...

اما اینک روز آخر... روز تلخ امتحانات...

آخر ترم وقت اندک درس بسیار...درس بسیار...درس بسیار

وزن گناه

اگر...
اگر گناه وزن داشت؛

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،

خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،

و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم... 

 

 

کپی شده از: اینجا 

ولی خدایی به دلم نشست که کپی کردم 

اگه تونستید به وبلاگ سر بزنید 

جای باصفائیه