چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام
چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

خیلی بده....


خیلــی بده احـساس کنی مثل دارویـی...

فقـط وقتی حالــشون بده میان سـراغت و ازت اســتفاده میکنن...{-76-}

تلخــه


چقدر تــلخه...
به هـمه آرامــش بدی...!!
ولی وقتی خـودت یه شـونه ی گرم،

واسه دلتنـگیات بخوای،

هیچکــس کنارت نباشه...

هیـــچــکس!

فراموشت میکنم

مخــــاطــب خــاصـــ

تـــــنها زمانی فراموشـت میکنم که بالای ســنگ قبــرم با افســوس بگویی:

کــاشــــ بــودیـــ!!

روزگاار


هی روزگــــــــار من به درکــــــ...
خودتــ خستــه نشدی از دیدن تصـویر تکـراری درد کشیدن مـن؟؟

قصه رفیقان


قصــه  رفیــقان همـان قصــه  دمــپاییهای

آسایشــگاه اسـت کـه  دیــگر هیــچوقت

جفــت نــخواهد  شــد ...

هم قافیه


همیشه هم قافیه بوده اند، "سیــــــــــب" و "فریـ ـ ـب"!

همانند سیبی که آدم و حوا را فریب داد و حالـــا هم با هم میگوییم

"
سیــــــــــب"

و دوربین های عکاسی را "فریـ ـ ـب" میدهیم

تا پنهان کنیم اندوهمان را پشت این لبخند مصنوعی

دلــم گـرفته؟؟


دلـم گرفتــه اسـت یــا دلـگیــرم یـا شایـد هـم دلـم گیـر اسـت
نمــی دانــم
اصـلاً هیــچ وقـت فــرق بیــن اینــها را نفهـمیــدم
فقـط مـی دانـم دلـم یـک جـوری مـی شـود
جــوری کـه مثــل همیــشـه نیــسـت
دلـم کـه اینـطــور مـی شـود ، غصـه هـای خــودم کـه هـیچ ،
غصـه ی همــه ی دنیــا مـی شـود غصـه ی مـن
بعــد دلــم بـدجــور غروب زده میشود

بعضی وقتا


بعضی وقتــا انقـد دلـــــــت از یــه حــرف میشــکنه...

که حـتی نـای اعـتراض هــم نـــــداری...

فقــــــط میشـــــــینی یه گـــــــوشه با بـهت نگــاه میـکنی!!

یه شبایی


یه شب هایی هست که دلم میگیره ، گوشیمـو بر میـــدارم میــنویســـم "خوابـــم نمیبـــره..."
بعد میبینم هیچکســـو نـدارم که براش این متن رو بفرستـــم ...
این داستان این روزهای خیلی از ماهاست...

دست نزنـــ


دست به صورتم نزن!

میترسم بیفتد نقاب خندانی

که بر چهره دارم.

و بعد سیل اشکهایم

تورا با خود ببرد

باز من بمانم و تنهایی...