ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﻪ ﯼه ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ
ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﻘﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﻫﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ!
ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ " ﺩﺭﺩ " ﺍﺳﺖ؛
ﺩﺭﺩ ...
ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ﻳﺎ ﻧﻪ؟
ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ ﺩﺭﺩ،
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﺭﺩﻱ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻦ ﻛﻪ ﺟﺴﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺷﺪﻳﺪ ﺑﻜﺸﺪ ...
ﻧﻪ؛ ﺭﻭﺣﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ
دیروز اومده بود دیدنم با یه شاخه گل سرخ و لبخندی که همیشه آرزوشو داشتم
گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاش کردم… وقتی رفت…
سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود…!
دلم تمام شدن می خواهد ...
از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سر خط ...
و آن گاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم ...