دنیـاے مَجـازے اوטּ بیرونـہ
که همـہ با نـقابـَטּ
همـہ تو قـیافــَטּ
دنیـاے واقعـے اینجـاس
همـہ بے ریـا و פֿـاکے
کسے زפֿـمـاشو نمے پوشونـہ
کسے اشکاشو پاک نمیکنـہ
❤کسے بغضـشو قورٺ نمیده دیدے ؟؟دنیـاے واقعـے همیـטּ جـاس
اسمهای مجازی…
تصویر های مجازی…
مشخصات مجازی…
و در بین این همه چیزهای مجازی…
تنها یک چیز حقیقت دارد
تنهایی من و تو.!
بعد مــرگـم بر روی سـنگ قبرم ؛
نه نـام بنویسید ، نه نشـانی !
فقط بنویسید اینجـا کسی خوابیده که روزی هزار بار مُــرده و زنــده شده!
بنویسید اینجا قبـر یک نفـر نیست!
اینجا یک تـن به همراه هــزاران آرزوی زنـده به گـور شـده خوابیده!
اصلا بنویسید اینجا کسـی دفـن شده که قبـل از زنـده بودنش ،
مُـرده بوده بنویسید او زنـدگی نکرد ،
او هر روز مُـرد ،
او هر لحظه میان این مـردم
جـان داده ...
آری با خط درشت بنویسید : اینـجا یـک نفــر بد جـوری مُـــرده...
نگرانــ نباشــ
حالــ منــ خوبــ استــ
عقلمـ قد کشیدهــ
شعورمــ متبلور شدهـ
دلتنگیــــ هایمـ کوچکــ شدهـ
در فاصلهـ کوتاهـ لبخندهـا و اشکــ هایمــ
آموختهـ امـ زندگیـ کنمـ
این جالبــه
اگه شد بخونینش...
ــــــــــــــــــــــــــ
مسافر کناری مدام خودش را رویم می
اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما
هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود ..
موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند ….*(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم ..!!!)
مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ، یادم هست موقع
سوار شدن قد چندانی هم نداشت ، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش ، چیزی
دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی
به سمت من می آورد….*(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم ..!!! )
اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست
و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در ۱۰ سانت از ۱۰۰
سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد .. با خودم می گویم ” چه
تصادفی ” و دستم را جابه جا می کنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می
افتد …..*(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم …!! )
پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور
کند ، به اندازه ۸ نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که
باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم
…*(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم …!!! )
راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا
انتهای مسیر به زاویه ۱۸۰ درجه به سمت شیشه بگیرم .. مدام حرف میزند و از
توی آینه منتظر جواب است ..خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس
که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود … چشمانش به نظر سالم می آید اما
بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع
می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم
…..*(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم …!!! )
راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم …
نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش
بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه
نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام
باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم
…موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است
ارتباطات توی ایران اینجوریه که...
به طرف ایمیل می زنی ،
بعد باید اس ام اس بفرستی ایمیلتو چک کن !
بعد باید زنگ بزنی بگی اس ام اساتو چک کن !