گاه می اندیشم...
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
وخدایی که زلال تر از باران است
سلامتی اون لحظه که دلــــــــت از همـه دنیا گــرفته،
نه کسـی رو داری باهاش درد دل کنی،
نه دلـت میاد کسـی رو ناراحـت کنی،
سکـــــــتوت میکنی و فقط یه لبــــخند به خـدا میزنی...
امشب آرام ترین
لحظه ی دلگیر کننده ی ناب دنیاست!
برای من
برای چشم هایم
برای درد هایم
ای کاش خـــــــــدا کاری کند...
خـــــــدا تـو گفـتی عاشـق اینی ک صـدای مـنو بـشنوی...
اما مـن هروخت باهات حرف زدم طلـبکارت بودم...
یا چـرا تو کارت اوردم یا غـــر زدم و گـله کردم...
خدا اینبار فقط میـخوام بـگم...
*خیلـــــــــــــی مــــــــــــــــــردی*
دلم یک کوچه ی بن بست میخواهد...
و یک باران نم نم...
و یک خدا...
که کمی با هم راه برویم...
همین
بهـ خـدا گفتـــ:
عزیـز ترینـــــ بندگانتــــــ چهـ کسانیـــ هستندــ؟
خداوندـ فرمودـ:
آنانــ کهـ میتوانندـ تلافیـــــ کنندـ امـا بهـ خاطـر منـــــ میبخشندــــ...
خدایـم را صدا کردم
نمیدانم چه میـخواهی
ولی امـشب
برای تــــــــــــو
برای رفـع غـمهایت
برای قـلب زیبـایت
برای آرزو هـایـت دعـا کردم....