بغض ها را گاهی باید قورت داد،
اشک را تف کرد بیرون،
و در را به روی همه بست....
گاهی هیچ چیز ارزش دچار شدن ندارد!
گاهی دلت میخواد
همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری
یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی:
نه،هیـــــــــــــــــــــــــــچی
به دلتنگی هایمـــ دست نزن...
می شکند بغضــمـــــ یک وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی در سیلابـــــ اشکهایی که...
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی...!
خدایا آغوشت را امشب به من میدهی ؟
برای گفتن حرفی ندارم ولی برای شنیدن حرفهای تو گوش بسیار ...
میشود من بغض کنم؟
تو بگویی مگر خدایت نباشد که اینگونه بغض کنی ..
میشود من بگویم خدایا ؟
تو بگویی:جان دلـــ..؟
میشود بیایی ؟؟؟؟
ﻪ ﺳﻼﻣﺘـــــﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺍﺯ ﯾﮑــــــــــــﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ...
ﺑﻐـــــــﺾ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﻔﻤﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
ﺧﯿﻠـــــــــــــﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻢ ...
ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮﻩ ﻏـــــــﺮﻭﺏ ﺟـــــــﻤﻌﻪ ﺍﺳﺖ . . .