-
هیچی...
پنجشنبه 19 بهمن 1391 15:44
وقتی کسی ازت میپرسه چته و تو میگی هیچی، ینی تو هم یکی از ناراحتیامی...فقط ولم کن!!!
-
سلامتیم
شنبه 14 بهمن 1391 00:07
ﻧﺎﭘﻠﺌﻮﻥ ﺑﻨﺎﭘﺎﺭﺕ: ﺍﮔﺮ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﻟﺸﮕﺮﯾﺎﻧﻢ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ... ﺁﺩﻭﻟﻒ ﻫﯿﺘﻠﺮ: ﺍﮔﺮ ﻣﻬﻨﺪﺳﺎﻥ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺳﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪﻡ ﻧﺎﺯﯼ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺑﻤﺐ ﺍﺗﻤﯽ ﻣﯿﺸﺪ. ﭘﺒﺎﻣﺒﺮ ﺍﻋﻈﻢ)ﺹ :( ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺭﺱ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪ . ﺑﻦ ﻻﺩﻥ: ﺍﮔﺮ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﺷﺎﻥ ﺩﻓﺎﻉ...
-
اشک
یکشنبه 8 بهمن 1391 23:50
اشکها قطره نیستند بلکه کلماتی هستند که می افتندفقط به خاطر اینکه پیدا نمیکنندکسی را که معنای آنها را بفهمد!!!
-
غم
شنبه 7 بهمن 1391 01:12
ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺗﻮ ﻛﻪ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻏﻢ ﺭﺍ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﺮﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﯼ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮔﻔﺖ: ﻏﻢ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪﻡ ! ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻤﺶ ﺗﺎ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺎﻟﻖ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﺪ
-
سالاد شیرازی
جمعه 6 بهمن 1391 23:17
گوجه مال ورامینه خیار مال مازندران پیاز مال دماوند اونوقت اینا رو که خرد میکنی،میریزی تو کاسه،میشه سالاد شیرازی!!:| والاااا...
-
چطوری؟؟
پنجشنبه 5 بهمن 1391 12:00
-
خسته..فروغ
پنجشنبه 5 بهمن 1391 11:17
شعر فروغ فرخزاد... خسته... قشنگه... . . . . خسته از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم پا بر سر دل نهاده می گویم بگذاشتن از آن ستیزه جو خوشتر یک بوسه ز جام زهر بگرفتن از بوسه آتشین خوشتر پنداشت اگر شبی به سرمستی در بستر عشق او سحر کردم شبهای دگر که رفته از عمرم...
-
پشت دریا ها...
پنجشنبه 5 بهمن 1391 11:09
"پشت دریا شهری است" قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راند. نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران...
-
تنهایی؟؟؟
پنجشنبه 5 بهمن 1391 11:07
-
خزان عشق...
پنجشنبه 5 بهمن 1391 11:01
آهنگیه که الان دارم یاد میگیرم بزنم قشنگه یکم هم سخت... راسشو بگم هنو از رو متنش نخوندم.. فعلا شما ها بخونید . . . . . . . . . . شد خزان گلشن آشنایی, بازم آتش به جان زد جدایی عمر من ای گل طی شد بر تو, وز تو ندیدم جزء بد اهلی و بی وفایی با تو وفا کردم تا به تنم جان بود, مهر و وفا داری با تو چه دارد سود آفت خَرمن مهر و...
-
خــــــــدا
پنجشنبه 5 بهمن 1391 10:33
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است نه در ان بالاها مهربان، خوب، قشنگ چهره اش نورانیست گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من او مرا می فهمد او مرا می خواند، او مرا می خواهد . . . . ایـــــــنجا خیلی قشنگ بود... منم از این خدا ها دارم
-
خودتو نگیر
چهارشنبه 4 بهمن 1391 22:04
آهای اونایی که خیلی خودتونو میگیرید ! چاه توالت ما هم خیلی وقتا میگیره ! گفتم که در جریان باشید بله اینجوریاس
-
سنگ تمام
چهارشنبه 4 بهمن 1391 21:27
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد! آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد، امــا نـه وقتــی کــه در میانشــان هســتی، نــــــــه… آنجــا کــه در میــان خـاک خوابیــدی، "سنـــگِ تمــام" را می گذارنـد و مــی رونــد
-
تقلب!!
پنجشنبه 28 دی 1391 14:41
هر وقت تونستی با تقلب نمره خوب بگیری به خودتت افتخار کن و گرنه با خرخونی هر کسی می تونه ٢٠ بشه ! والا
-
کمبود محبت:))
پنجشنبه 28 دی 1391 14:28
چند وقت پیش حس کمبود محبت داشتم رفتم یه کم بتادین تو دستم ریختم و اومدم جلو مامانم سرفه کردم گفتم وای خون دارم خون بالا میارم مامانم زد تو سرم گفت از بسکه میری تو اون اینترنت بی صاحاب برو توالت فرشامو کثیف کردی .. بابام کلا محلم نذاشت خواهرکوچیکم هم داشت از خوشحالی بالا پایین میپرید و میگفت اخ جون ریحون بمیره اتاقش...
-
بخت...!!
پنجشنبه 28 دی 1391 13:48
روزی روزگاری نه در زمانهای دور، در همین حوالی مردی زندگی میکرد که همیشه از زندگی خود گلهمند بود و ادعا میکرد “بخت با من یار نیست” و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمییابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار کردن بخت خود به فلان کشور نزد جادوگری توانا برود. او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی...
-
کریم خان و مرد درویش
پنجشنبه 28 دی 1391 13:42
درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: این اشارههای تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان در حال کشیدن...
-
وفادار
پنجشنبه 28 دی 1391 12:16
در آغوش خودم هستم من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت اما وفادارِ وفادار حرف هست...خیلی هم هست... ولی نمیخوام حوصلتونو سر ببرم فقط بدونید اوضام خرابه...خیلی
-
من و ترول
شنبه 23 دی 1391 17:27
این عکس خودمه که درسش کردم ایـــــــــــــــــــنجا پررو بازی شاخ و دم نداره!!!
-
بیخیال
شنبه 23 دی 1391 17:24
کسی که توحرفاش زیاد میگه بیخیال بیشتر از همه فکر و خیال داره فقط دیگه حال و حوصله بحث و صحبت نداره منو میگه
-
توانایی ها
شنبه 23 دی 1391 16:54
*ﻭﻗﺘﯽ ﺧــــــــﺪﺍ ﻣﺸﮑﻠﺖ ﺭﻭ ﺣﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯿﺶ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﺧـــــــﺪﺍ ﻣﺸﮑﻠﺖ ﺭﻭ ﺣﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯿـــــــــﺖ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻩ*
-
فردا...شیمی...
شنبه 23 دی 1391 16:50
ببخشید... من تصمیم داشتم هیچ وقت رمز واسه مطلبا نذارم...ولی شرمنده...اون شدیدا دردو دل بود...با خودم خیلی دلم یه غریبه میخواد که باش بحرفم... راستی فردا امتحانا تموم میشه...شیمی داریم زیاد نخوندم...زیاد هم بلد نیستم... ینی ب امید خدا دارم میرم بعدش اینکه یه لینک میذارم اگه تونستید برید و بخونید... قشنگه...
-
سردرگمی
شنبه 23 دی 1391 16:42
-
هیچکس
شنبه 23 دی 1391 16:36
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍ ﻡ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﮑﺮﺩ ﻭﺳﻌﺖ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﮑﺮﺩ ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﮑﺮﺩ ﺩﺭﻫﺠﻮ ﻡ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﮐﺲ ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ ﺭﺍﺣﺲ ﻧﮑﺮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻭﺍﺯﻣﻦ ﻣﺎﻧﻮﺱ ﺑﻮﺩ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺭﺍﺣﺲ ﻧﮑﺮﺩ
-
حباب...
شنبه 23 دی 1391 16:33
ﺣﺒﺎﺏﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﻃﺮﻓﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﺮﮐﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﯼ ... . . . . . . . . ﺣﺒﺎﺏ ﻧﺒﺎﺵ ﻭﻟﯽ ﺩﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ...
-
بغض و خنده
شنبه 23 دی 1391 16:27
ﺍﮔﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﻐﺾ ﺑﺨﻨﺪﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﯾﻪ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ ﯾﻪ ﻧﻤﻮﻧﺶ ﺧﻮﺩﻡ
-
دختر!!!
شنبه 23 دی 1391 16:26
یه داستان خیلی خیلی کـــــــــوتاهه ولی ب نظرم خیلی قشنگه... بیشتر چند دقه وقتتونو پر نمیکنه . . . . . . . . . . . . ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ . ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ . ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ . ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ....
-
میکشمت
چهارشنبه 20 دی 1391 18:30
کاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم ، بغلم میکرد و میگفت گریه کنی میکشمتا …
-
مخاطب خاص!!!
چهارشنبه 20 دی 1391 18:25
هر آدمی باید یه مخاطب خاص داشته باشه که شبا قبل خواب ازش بپرسه : تو مال منی ؟ اونم بگه : ینی شُتر بیشتر از تو میفهمه ! خو معلومه که مال توام خره ! حالا بگی بخاب اینم سخنی از دوست عزیز نظر خاصی ندارم... مخاطب خاصی هم ندارم!!!
-
کم آوردم
چهارشنبه 20 دی 1391 18:23
شنیدی که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که میخنده هزار تا ؟ من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش خندیده اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده... سخنی از دوست عزیز ب من چند وقت پیش از یاسی پرسیدم: من معمولا میخندم یا افسرده م؟؟؟ یه لبخنده ژکوند تحویل داده...