از صــدای گـذر عمــر چــنان میفـهمم،
تنـد تـر از آبـــ روان،عـمر گـران میـگذرد،
زنـدگی را نفـسی ارزش غـم خوردن نیسـت!
آنقـدر سـیر بخنـد کـه نـدانی غـم چیـست!
فقــط میخــوام یـاد آوری کنــم کــه
هــر کـی ســکوت مـیکنه لـال نیــست،
داره جـون میکـنه احتــرام نــگه داره!!
سخــت است
درکـــ کردن دختری که
غم هایش را خودش میداند
و همه تنها لبخندش را می بینند
و هیچ کس جز همان دختر نمی داند
که چقدر تنهاست که چقدر می ترسد:
از باختن ، از اعتماد بی حاصلش ،
از یخ زدن احساس و قلبش و از زندگی
ببین گوش کن :
فرقی نمیکنه من و تو متولد کدوم برج سالیم ،
مهم اینه که اگه تو نباشی من همیشه برج زهرمارم . . .
دیـگـــر . . .
نـه بـــحـــث مـیـکـنـــم ! نـه تـوضـیــــح مـیـخـــواهــم !
نـه تـوضـیـح مـیـدهـــم ! نـه دنـــبـال دلـیـل مـیـگـردم !
فـقـط مـیـبـیـنـــم ،
سـکـوت مـیـکـنـم و فـاصـلـه مـیـگـیـرم . . . ! ! !
چند وقتی است وقتی از سر سفره بلند میشوم مادرم میگوید:
تو که هنوز چـــــیزی نخورده ای!
کاش میدانست آنقدر بغض هایم را هر ثانیه میجوم که دارم:
مـــــی تـــــرکـــم!