یه سری پاکـــ کـن هم بود همه چیـو ســیاه میکرد....
انگار خــدا از اونا کشـیده رو زندگــیامون...!
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷــﯿﺮﻫﺎ ﭘﺎﮐﺘﯽ ﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﻠﻨـﮓ ﻫﺎ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﭘﯿﻨــﮓ ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﻣﮕﯿﺮ "ﻋﺸـــــق" ﻫﺎ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺍﻧﺪ
از یـه جــایی بـه بعـد،
نـه اینـکه فایـده نداشـته باشـه ها...
نــــــــــــه!
ارزشــشو نداره...
این روزها غرق سکوتم..
سکوتی برگرفته از تنهایی..
سکوتی که در پشت فریادهای بی صدایم است
دلگیرم از خودم ، از سکوتی که نمیشکند...
از لبانی که نمی خندند ، و از چشمانی که بی روح شده اند...
این روزها آسمان خاکستری است...
ﻫَﺮﭼﯽ ﺍَﺯﺵ ﻣﯽ ﭘُﺮﺳﯿﺪﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺁﺑﺖ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ
ﻣﺜﻼً ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣَﻨﻮ ﻣﯽ ﺷﻨﺂﺳﯽ ؟
- ﺁﺭﻩ
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﺍﯾﻨﺠﺂ ﺧﻮﺑﻪ ﺑﺮﺁﺕ ، ﺭﺁﺣَﺘﯽ ؟
- ﺁﺭﻩ
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﺧﻮﺷﺤﺂﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺂﯾﯽ ؟
- ﺁﺭﻩ
ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﯽ ﺧﻮﺁﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﯼِ ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯿﻢ ،
ﺩﻟﺖ ﻭﺁﺷﻪ ؟ !
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖِ ﮐﻪ ﺍِﻧﻘﺪﺭ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﮑﺸﻪُ ﺩﺁﺩُ ﻓﺮﯾﺂﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ
ﻧﻪ ! ﻧﻪ ! ﻧﻪ !
ﺑﻌﺪﺍً ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﺘﺂﺭ ﺁﺳﺂﯾﺸﮕﺂﻩ ﺑﻬﺖ ﻣﯽ ﮔﻪ :
» ﺁﺧﻪ ، ﺑﺂ ﻫَﻤﯿﻦ ﺑَﻬﻮﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻧﺶ ﺳَﺮﺁﯼِ ﺳﺂﻟﻤﻨﺪﺁﻥ «
ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺁﻝُ ﻧﺒﺂﯾﺪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ .
من اشرف مخلوقات نام دارم!
اما گاهى، گاهى که نه ، هرروز و هرشب آرزو دارم که کاش ماهى بودم!
ماهى کوچولوى رنگى که حافظه اش یاراى یادآورى کردن هیچ گذشته اى را ندارد!
من از خاطرات هرچند اندکم باتو گریزانم. . .
کاش ماهى بودم. . .