چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

مجازی


اسمهای مجازی…
تصویر های مجازی…
مشخصات مجازی…
و در بین این همه چیزهای مجازی…
تنها یک چیز حقیقت دارد
تنهایی من و تو.!

چرم مشهد!


به دوستم میگم کیف پولت چقدر قشنگه

میگه چرم مشهده داییم از کانادا برام آورده!

بعد از مرگـم


بعد مــرگـم بر روی سـنگ قبرم ؛

نه نـام بنویسید ، نه نشـانی !

فقط بنویسید اینجـا کسی خوابیده که روزی هزار بار مُــرده و زنــده شده!
بنویسید اینجا قبـر یک نفـر نیست!
اینجا یک تـن به همراه هــزاران آرزوی زنـده به گـور شـده خوابیده!
اصلا بنویسید اینجا کسـی دفـن شده که قبـل از زنـده بودنش ،
مُـرده بوده بنویسید او زنـدگی نکرد ،
او هر روز مُـرد ،
او هر لحظه میان این مـردم
جـان داده ...
آری با خط درشت بنویسید : اینـجا یـک نفــر بد جـوری مُـــرده...

نگران نباش


نگرانــ نباشــ
حالــ منــ خوبــ استــ
عقلمـ قد کشیدهــ
شعورمــ متبلور شدهـ
دلتنگیــــ هایمـ کوچکــ شدهـ
در فاصلهـ کوتاهـ لبخندهـا و اشکــ هایمــ
آموختهـ امـ زندگیـ کنمـ

تقصیر خودمه...

این جالبــه

اگه شد بخونینش...

ــــــــــــــــــــــــــ


مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد ، دستش را در جیبش می کند و در می آورد ، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود ..

موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند ….*(تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم ..!!!)

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند ، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت ، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش ، چیزی دم دستم نیست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد….*(تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم ..!!! )

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست ، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در ۱۰ سانت از ۱۰۰ سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد .. با خودم می گویم ” چه تصادفی ” و دستم را جابه جا می کنم … اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد …..*(تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم …!! )

پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند ، به اندازه ۸ نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد … کسی که باید جایش عوض کند ، بایستد ، جا خالی بدهد ، راه بدهد و … من هستم …*(تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم …!!! )

راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند … سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه ۱۸۰ درجه به سمت شیشه بگیرم .. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است ..خودم را به نشنیدن می زنم … موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود … چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند … البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم …..*(تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم …!!! )

راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد… راه می دهم … نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است … “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها “…. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم …و مدام باید مواظب ماشین هایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم

…موقع رسیدن خسته هستم .. اعصابم به کلی به هم ریخته است

غصه،قصه


غــصـــه هایت را با قـــ بنویس تا هرگز باورشان نکنی!‏

آنگاه فقط قــصــه هستند و بس

ارتباطات!!


ارتباطات توی ایران اینجوریه که...
به طرف ایمیل می زنی ،
بعد باید اس ام اس بفرستی ایمیلتو چک کن !
بعد باید زنگ بزنی بگی اس ام اساتو چک کن !

تصـور کــن


یه لحظه تصور کن دوست پسرر منی !!!
.
.

.

.

.

.

.

.

.

.
.
.
میبینی چقده لذت بخشه؟؟؟؟

برگشتم!

سلااااااااااااام!

بعد از یه مدت طولانی از نظر خودم، برگشتم

حدود 10 روز شد!

بذا از اول بگــم

والا یه چن روز بود ک خیلی دلم هوای مشهدو کرده بود،

دو سه سال میشد ک نرفتم

خلاصه واسه اولین بار کلید کردم ک بریم مشـــــــــهــــــــــــــــد!

خلاصه انقد گفتم ک بابا قبول کرد که بریم!

منم ک اصن شااااد میزدم شدیدا!

خلاصه قرار شد بریم...بابای منم ک بدون ماشین جایی نمیره!!

بعـــــــــله900 کیلومتر با مـــــــــــــــــــاشــــــــــــــــیـــــــــــن!!!

روز قبلشم من چادر عربی مامانو کش رفتم!

بسیااار هم با چادر خووب میشم

خلاصه روز بعدش ظهر راه افتادیم و صبح زود ب نیشابور رسیدیم

همونجا صبحانه زدیم و ادامه دادیم...

حدود 8/30-9 صب رسیدیم ب مشهد

منم ک دیگه سر از پا نمیشناختم!

خلاصه اول رفتیم بازار رضا ک خیلـــــی خلوت بود!

بعدشم رفتیم سره قبره جناااب نــادر شــــــاه افشــار!

سرگذشت الماس کوه نور رو هم خوندم!!

نوشته بود کلا تو سه کشور چرخیده

ایران و هند و انگلیس!

الانم ک اونجاس...

بگذریم

بعد از زیارت عاقا نادر رفتیم هتل و بعد از یکم استراحت رفتیم و ناهار زدیم!

عصـــر هم رفتیــم حــــــــــرم

این حرم بهترین قسمتش بود!

مثه همیشه هم شولوووووووووووغ بود هــا

خلاصه نشستیم و تا یکم دعا کردیم و نماز خوندیم اذان رو گفتن

نماز جماعت هم خوندیم و برگشتیم!

چند روز بعدشم تقریبا همینطوری بود

روزا دور دور

و شبا حـــرم

واسه من که خیلی خووب بود و خوش گذشت...

ولی حیف ب نظرم خیلی زود گذشت و کم بود!

خلاصه روز آخر ک رفتیم حرم خیلییی ناراحت بودم!!

راسی روز اول هم یکی از دعاهام جلو چشام مستجاب شد و شدیدا سر کیف اومدم!

میدونی گاهی فک میکنم کاش مشهد زندگی میکردم!!!

خلاصه فرداش راه افتادیم ک برگردیم

توی راه تو نیشابور واسادیم و ب دیدن خیاام رفتیم!

جای قشنگی بود...

بعدشم ک راه و راه و رااااااااااااااااااااااااااااااه!!

لامصب هرچی میومدیم تموم نمیشد کـــــــــــــه

خلاصه شب حدود ساعت 1 شب رسیدیم

نتم هم قط بود!

پس فرداش از بیکاری اتاقو تمیز کردم!!!

فکرشو کن دیگه چقد بیکار بودم!!


چند روز بعدشم کلا تو خودم بودم

و اینکه یه روز از صبح پرستو حالش بد بود!!

عصر ک شد بردنش دکترش

اونجا اوضاش خیلی خیت شده و بردنش بیمارستان...

منو یاسی هم تنها تو خونه!!

ناراحــــــــــــــــت بودم

حدود ساعت 12 شب برگشتن خونه...

فرداش ک مامانم تعریف میکرد و اشک میریخ کباب شدم!!

دیــگه اینکه این چن روزم زیاد حالم جاالب نبود

و ااینکـــــه پرستو و یاسی ب اتفاق تصمیم گرفتن شوورم بدن

حالا قراره امرو بزنگن خواستگار بیاد!!شادن هــا

حالا گیر دادن ک عروسی جداس یا قاطیه!!!

بگو اول شوورمو پیدا کنین بعد دنبال عروسی باشین

والا بــخدااا


الانم اصن ناراحتم!

زیادم حوصله ندارم!!

کمتر از یه هفته دیگه بدبختی آغاز میشه.....

تولد حوورای گلم هم مباارک!



راسی دیشب دارم با عمه م صحبت میکنم،

عمه میگه تسلیت میگم!!(واسه شروع مهر)

منم تشکر میکنم!

پسر عمه م از اونور میگه ماماااااان کــــــــی مرده؟؟؟!


نمیدونم چمـه خودمم

ولی بدم نمیاد بمیرم!

فعلا همین بســه

با اجازه

خدافــظ

تولد

تولد حــــــورا گلم مبااااااااااارکــــــــــــــــــــــــ

همین...