چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام
چرک نویس عزیزم

چرک نویس عزیزم

چرت های خودم و چرت های دوست داشتنی ام

واقعی یا مجازی!


دنیـاے مَجـازے اوטּ بیرونـہ

که همـہ با نـقابـَטּ

همـہ تو قـیافــَטּ

دنیـاے واقعـے اینجـاس

همـہ بے ریـا و פֿـاکے

کسے زפֿـمـاشو نمے پوشونـہ

کسے اشکاشو پاک نمیکنـہ

کسے بغضـشو قورٺ نمیده دیدے ؟؟دنیـاے واقعـے همیـטּ جـاس

نظرات 7 + ارسال نظر
farzad شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:46 http://ma2ta11.blogsky.com

ی سوال داشتم؟؟؟
میشه بدونم اون قبرستونی
که ازش تو پروفایل نام بردی
نام کدوم شهرهس؟؟؟؟
ببخشیدا فضولی میکنم

تهران=))))

لیلا شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:31

لایک

سهیل چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 02:56 http://Titbit.BlogSky.Com

" ابدیت "

حلول تنهایی نفسم را تنگ کرده است

و نهایت انزوا دارد تمامیت مرا می‌بلعد

بگذار این احساس تلخ گناه را

در همین ایستگاه جوانی‌مان

میان هم همه‌های بی‌سبب مردم

جا بگذاریم

من با عطر آویشن موهایت عروج خواهم کرد

تا اوج سرکش پیچیدگی‌های تن زنانه‌ات

حوالی لب‌های پر شده از هیجان بوسه

و خط سیاه اغواگر زیر چشمانت را تا ته خواهم رفت

که می‌دانم

به جایی در کنار بهشت می‌رساندم

دیگر اصراری به زندگی ندارم

بگذار در پناه پلک‌های خیس تو

برای خود

ابدیتی بسازم بانو..

سهیل چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 02:58 http://Titbit.BlogSky.Com

" احساس واژه‌های من "


پای احساس واژه‌هایم بسته است

درست مثل نگاه لب‌های خاموش تو

که همیشه کتاب‌ها حرف برای گفتن داشت

و کسی نمی‌شنیدش

می‌دانم عرصه‌ی کوچکی‌ست قلم برای خلق ناگفته‌های من و تو

و من چون ماهی در عمق کوچک یک تنگ

که در دستان کوچک یک کودک می‌لرزد

جولان می‌دهم بی‌سبب

در حجم ندانسته‌هایم

دریا تنها در ذهن ماست

و هیچ‌چیز حقیقت ندارد

تو نیز نگران نباش دختر شب‌های خیال و طراوت

اینجا زمستان عریانی ِکلمه‌ها همیشه دیر می‌شود

و در نوشته‌های تلخ من جز غوغای بی‌خاصیت چند رنگ

چیزی برای دیدن نیست..

سهیل چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 02:58 http://Titbit.BlogSky.Com

" کلاغی با چادر سیاه "


کلاغی که روی کابل برق روبروی پنجره‌ام می‌نشست

و برای تنهایی من قاصدک می‌فرستاد

و چشمانش پر بود از خاطره‌ی درخت

و هیچ‌گاه از کشیدن پرده‌ی میان من و کوچه و انتظار همیشه‌ی او

خسته نمی‌شد

و سیاه می‌پوشید برای سال‌هایی که من دیگر نباشم

روزهای زیادی‌ست که پیدایش نیست

شاید او هم خسته شد از باور ابلهانه‌ی معجزه‌ی باران

یکی می‌گفت وقتی همه خواب بودیم

صدای شلیک تفنگی شنیده است که از حلقوم یک شاعر بی‌کتاب

بیرون می‌آمده

آری

من و کلاغ خیلی وقت است مرده‌ایم

کسی باورمان نمی‌کند ریحانه..

سهیل چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 03:00 http://Titbit.BlogSky.Com

" رازقی "


آن روزها

زهره عود می‌نواخت

من بربط می‌زدم

خدا شعر می‌گفت

و ماه می‌رقصید

و تمام شب‌ها

رازقی‌ها بوی عطر تو را میان مردمان قسمت می‌کردند

دیگر هیچ‌کس حتی نام مرا به خاطر نمی‌آورد

می‌خواهم سر یک فرصت که هیچ‌گاه دست نمی‌دهد

حواس دردهایم که پرت شد

قراری بگذارم با روحم

جای همیشگی

پشت درخت گیلاسی که هیچ وقت نکاشتیمش

دنیا خالی‌ست از قرارهای دزدکی

و من شاعرترین مرد این حوالی کم پیدا

دارم ذره ذره

عشق را از یاد می‌برم !


ریحانه ی عزیزم.. دنیای واقعی همینجاست.. حق با تو ـه..

سهیل پنج‌شنبه 4 مهر 1392 ساعت 18:18 http://Titbit.BlogSky.Com

♥ ریحانه :

یکـی یـآدم بـده

ز نـ ــدِ گــ ــی کـردنُ...!


♣ سهیل :

" من گام هایم را نشمرده تا اینجای زندگی ؛ انتظار معجــزه از من نداشته باش ! "

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد